توضیحات
کتاب سلوک اثر محمود دولتآبادی نشر چشمه
معرفی کتاب
کتاب سگ سالی به قلم بلقیس سلیمانی، زندگی فردی به نام «قلندر» را روایت میکند که از اعضای دون پایه سازمان مجاهدین خلق است و پس از دستگیری اعضای این سازمان زندگیاش به تباهی کشیده میشود.
این داستان از سالهای دهه ۶۰ آغاز میشود. رمان شخصیت محورِ سگسالی، که به نوعی زیر مجموعه ادبیات داستانی انقلاب هم هست، به روایت برشی از تاریخ معاصر ایران میپردازد.
قلندر، دانشجوی دانشگاه تهران است که گرفتار چنگال بیرحم سازمان مجاهدین خلق شده و پس از دستگیری اعضای این سازمان به شهر خود میگریزد و به مدت ۲۴ سال خود را در یک طویله محبوس میکند.
بلقیس سلیمانی متولد کرمان است. او در رشته کارشناسی ارشد فلسفه تحصیل کرده و بیش از هشتاد مقاله در مطبوعات نوشته است. برخی از داستانهای وی به زبانهای انگلیسی، ایتالیایی و عربی ترجمه شده است.
سالهای دهه ۶۰ و دغدغههای این سالها را به وضوح در آثار بلقیس سلیمانی داستاننویس، منتقد و پژوهشگر ادبی میتوان دید. ویژگیای که خواننده را برای خواندن حوادث آن روزگار بیتاب میکند. دیگر آثار وی عبارتاند از: «بازی آخر بانو»، «بازی عروس و داماد»، «خاله بازی»، «به هادس خوش آمدید»، «پسری که مرا دوست داشت»، «من از گورانیها میترسم» و…
معرفی نویسنده :
محمود دولتآبادی (زاده ۱۰ مرداد ۱۳۱۹ در سبزوار) نویسنده اهل ایران است. رمان دهجلدیِ کلیدر مشهورترین کارِ اوست.بعضی از کارهای دولتآبادی به چندین زبانِ غربی و شرقی ترجمه و منتشر شده است. داستانِ بیشترِ نوشتههای دولتآبادی در روستاهای خراسان رخ میدهد و رنج و مشقت روستاییان شرق ایران را به تصویر میکشد.
دولتآبادی در ۱۰ مرداد ۱۳۱۹ در روستای دولتآباد سبزوار متولد شد. مادرش فاطمه و پدرش عبدالرسول نام داشت. او پس از پایان تحصیلات مقدّماتی در روستا به سبزوار رفت و به مشاغل گوناگون پرداخت. سپس به مشهد رفت و آنجا با سینما و نمایش آشنا شد.
سال ۱۳۳۸ به تهران رفت و سال بعد در تئاتر پارس مشغول کار شد. از آغاز دههٔ چهل در کلاسهای نمایش آناهیتا شرکت کرد و بازیگر نمایش شد و کمکم نوشتن را نیز آغاز کرد.
او در دههٔ چهل در نمایشنامههایی از برتولت برشت و بهرام بیضایی و اکبر رادی نقش بازی کرد. سال ۱۳۴۹ ازدواج کرد. در دههٔ ۱۳۵۰ به زندان افتاد. پس از زندان نگارش کلیدر را آغاز کرد که پانزده سال کشید. وی همچنین سال ۱۳۷۹ در کنفرانس برلین شرکت کرد
قسمتی از متن کتاب
گل در پایین دست پل می ماند و ذهن را وا می دارد بماند. خیابان، بله، یک خیابان و تمام. در آن خیابان کوچه ای هست، باید باشد.
نه فقط یک کوچه، بل کوچه ای که به ذهن می جویدش. نه اگر در بیداری در خواب خواهدش جست. لابد یک بار از آن عبور کرده است از سر کنجکاوی. بله، یکبار. این چیزی را به یادم می آورد. فتاح، بله، خانه مادری فتاح، چند سال بعد از دوره ای که در منطقه قصاب خانه کار و زندگی کرده بود.
دقیق نمی داند. اما خانه مادری فتاح را در ضمیر دارد. از در کوچه وارد هشتی می شدی و دو تا راه پله بود در دو طرف که می رسید بالاخره.
اتاق های پایین هم در و دریچه هایش به حیاط باز می شد. همیشه ظهر بود در خانه مادری فتاح، و سفره همیشه رنگین بود.
سبزی و تربچه بود و خیار هم بود. زعفران روی پلو و خورش خوش رنگ و بار. بعد از ناهار طالبی بود و تنگ شیشه ای پر از یخ، اگر چه قیس منتظر فنجان چایی می ماند که آورده شود.
سایر رمان های فارسی در فروشگاه تی کتاب