توضیحات
معرفی کتـاب :
وسط این کتاب یک دیوار است
شوالیهای جوان، از پشت دیوار تکان نمیخورد! چرا که فکر میکند یک ببر عصبانی یا یک کرگدن خیلی بزرگ و یا حتی غول بزرگ که میخواهد او را یک لقمهی چپ کند، پشت دیوار انتظارش را میکشند. او در این سمت احساس امنیت میکند، اما وقتی که آب تمام محل را فرا میگیرد و بالا میآید و سروکلهی تمساحهای گرسنه پیدا میشود، او چارهای جز رفتن به سمت دیگر ندارد. او کمک میخواهد و موجودی کمکش میکند که آنقدری که فکر میکرد، خطرناک نیست!
لینک های مفید
در ویکی پدیا بخوانیم: