توضیحات
درباره ی کتاب:
کتاب اردکهای بنفش ۱:هکتور آهی کشید و گفت: «من دیگر نمیدانم که باید چهکار کنیم تا بتوانیم جوجهتیغی را ببریم پایین.»
آلبرت بهشوخی گفت: «میخواهی از شاخه و کاغذ برایش بال بسازیم تا پرواز کند؟»
هکتور خندید و گفت: «فکر میکنم اگر از کاغذها، هواپیما درست کنیم بیشتر بهمان خوش بگذرد!»
یعنی این جوجهتیغی از کجا آمده؟
آلبرت و هکتور اجازه دادند جوجهتیغی وارد خانه شود و همانجا هم بخوابد.
اما بعد تصمیم گرفتند دربارهی این جوجهتیغی عجیبوغریب پرسوجو کنند.
این دو تا اردکِ بنفش راستیراستی نمیدانند با یک جوجهتیغی عجیبوغریب چهکار کنند؟
*
کتابی زیبا و دلگرمکننده دربارهی دوستیهای یکهویی و یکدفعهای!
کتاب اردکهای بنفش ۱