توضیحات
درباره ی کتاب:
بلارت یک بار دنیا را نجات داده. تا اینجا که مشکلی نیست. نه؟
او رفته کنجی با گاوهایش زندگی میکند و کاری به کار کسی ندارد. ولی دوباره زندگیاش قاراشمیش میشود.
۱٫ زولتاب، زولتاب اهریمنی که بلارت یک بار شکستش داده بود، برگشته است!
ایوای!
۲٫ کاپابلانکای جادوگر باز هم به کمی بلارت نیاز دارد!
دوباره! آخ! وای!
۳٫ همه خیال میکنند بلارت و همدستانش زولتاب را نجات دادهاند و به همین دلیل برایشان جایزه گذاشتهاند، زنده، مُرده یا هر جوری!
متن کتاب:
کتاب بلارت ۲ :کاپابلانکا جواب داد: «کاپابلانکا هستم. دومین جادوگر بزرگ جهان در زمانِ حال.»
بلارت گفت: «دومین جادوگر بزرگ؟! دفعهی قبل که دیدمت، بزر گترین جادوگر بودی!» کاپابلانکا با اخموتَخم گفت: «آن سِمَت موقتی بود. الان هم وقتِ سینجیمکردن ندارم. آمدهام بلارت را برای نجات دنیا با خودم ببرم.»
بلارت که کم مانده بود از تعجب شاخ درآورد، پرسید: «دوباره؟!»
کتاب بلارت ۲