توضیحات
درباره ی کتاب :
کتاب ترس فرفری از گم شدن مامانش:
بره کوچولویی به نام فرفری در مزرعه ای زندگی می کرد او با دوستانش بازی می کرد و خوش می گذراند.
مامان فرفری هم دوست داشت روز را در کنار دوستانش بگذراند ولی فرفری می ترسید از او دور شود و همه جا همراه مامانش بود.
تا ناگهان فکری به نظر مامانش رسید….
از متن کتاب:
مامان فرفری روی پاهای عقبش ایستاد هوا را از سینه اش بیرون داد و صدایی درآورد که بیشتر شبیه غرش بود تا صدای بع بع.
فرفری دست زد.
ولی گوسفندان دیگر ترسان و لرزان فرار کردند و از او خواستند که دیگر صداهای ترسناک در نیاورد.
فرفری همه جا دنبال مامانش بود.
وقتی مامانش از او دور می شد می ترسید و ناراحت می شد.
ناگهان فکر بکری به خاطرش رسید.
مامان فرفری لبخندزنان گفت :”از تخیلت استفاده کن و به تصاویر و کلماتی که حالت را بهتر می کند فکر کن.”
فرفری گیج شده بود.
مامانش توضیح داد :” چشم هایت را ببند. حالا به عکس یک گل فکر کن.”
فرفری بع بع کنان گفت:”من عکس یک گل را می بینم.”
“حالا فکرکن که من را با یک دایره ی قرمز روی پشتم می بینی.”
فرفری خندان گفت : “دارم می بینم !”
کتاب ترس فرفری از گم شدن مامانش: