توضیحات
قدیم به چند داستان کوتاه
معرفی کتاب
در ستایش داستان کوتاه :
این کتاب مشتمل بر چهار داستان است. چهار داستانِ تقریباً بلند که هر کدامشان با توجه به یک ایده روایی از نویسندگان محبوب شهسواری نوشته شدهاند. این کتاب برای اولینبار در سالِ ۱۳۸۷ منتشر و نامزد جایزه بنیاد هوشنگ گلشیری شد. شهسواری در این کتاب علاوه بر اینکه از تجربههای ساختاری نو استفاده کرده است، سعی دارد مخاطب را با لحظاتی بدیع مواجه کند. «تقدیم به چند داستان کوتاه» را میتوان کتابی در ستایشِ داستان کوتاه دانست و در این مجموعه چهار داستان به نامهای آمرزش، زبرتر از خواب نرمتر بیداری، چاکریم جناب سروان و تقدیم به چند داستان کوتاه میخوانیم. در بخشی از متن کتاب می خوانیم: «جسد!.. جسد!.. لعنتیها جسد!» اما این نباید درست باشد. اینجا کجاست؟! پس چرا اینها همه با من دم گرفتهاند: «جسد!.. جسد!.. لعنتیها جسد؟» پس چرا ما اینطوری میرقصیم؟ این که لزگی نیست! درست است که همه دست در گردن هم انداختهایم. تازه ما که خیلی بیشتر از پنج نفریم.
معرفی نویسنده :
محمدحسن شهسواری (زاده ۱۳۵۰ در بیرجند) نویسنده و روزنامه نگار ایرانی است.
قسمتی از متن کتاب
جوان نگاهش را زیر انداخت. درِ اتاقِ سلماسی باز شد و نظامی میانسالی با چفیهای دور گردن بیرون آمد. سلماسی رو به حسین کرد و گفت «آقای طالبی در تماس باشید. به امید خدا کار این دوستمان هم درست میشود. بههرحال همهٔ ما برای خدمت اینجا هستیم.»
بعد دستش را دراز کرد سمت مرتضی.
«موفق باشی جوان.»
«خدا به شما هم توفیق بدهد حاجآقا.»
مرتضی نفهمید این جمله از کجایش آمد. سلماسی به مرد گفت «میبخشید، جواناند و عجول. الآن خدمت میرسم.»
«فعلاً که باید خدمت صدّام برسم.»
سلماسی قهقهه زد. مرد بیرون رفت. حسین هم با سلماسی دست داد و از اتاق زدند بیرون. تو راهرو، حسین با آرنج زد به پهلوی مرتضی و گفت «کُرّهبُز! تو هم راه افتادی ها!»
سایر رمان های فارسی در فروشگاه تی کتاب