توضیحات
کتاب خرسی دوستت دارم، همین جوری که هستی!یک روز، خرسی کلافه بود. گوشهایش هم یخ کرده بود. بابا خرسی گفت: «شالت را بپیچ دور گوشهایت که گرم بمانند.» اما خرسی هنوز کلافه بود. حس میکرد پاهایش کوفته شده.
معرفی کتـاب :
خرسی در «خرسی دوستت دارم، همین جوری که هستی!» کلافه است در برف،
گوشهایاش یخ کرده و بابا شال را میپیچد دور گوشهایاش. وقتی پاهایاش خسته میشود، کولاش میکند.
اما خرسی هنوز بیقرار است و از غذا هم ایراد میگیرد که فرنیاش قلمبه قلبمه است.
هنگام حمام هم بهانه میگیرد اما باباخرسی با یک جمله آراماش میکند که خرسی همینجوری که هستی دوستت دارم.
خرسی احساس بهتری پیدا میکند، بابا را میبوسد، مسواک میزند و هردو میخوابند.
لینک های مفید
در ویکی پدیا بخوانیم: