توضیحات
کتاب دشمنان اثر آنتون چخوف
معرفی کتـاب :
کتاب دشمنان اثر آنتون چخوف به بیان یکی از معضلات بزرگ جامعه آن زمان روسیه اختصاص یافته است
خدعه زنان و مردان نسبت به یکدیگر
چخوف به عنوان فردی که این رواج نامیمون را در جامعه دیده است با طرح داستانهای خود چون سدی در برابر این پدیده شوم اجتماعی مقاومت می کند
چخوف به خوبی آگاه است که خانواده به عنوان کوچکترین عنصر جامعه ، تعیین کننده رفتارهای اجتماعی افراد است
و زوال آن مصادف است با زوال رفتارهای ناب اجتماعی ؛
به همین دلیل با پشتوانه ادبیات به نقد آن می پردازد اگر طنز را بالاترین درجه نقد اجتماعی بدانیم
، باید چخوف را بزرگترین نقاد جامعه رو به زوال روسیه گذشته به شمار آورد
زبان چخوف در بیان نقدهایش زبانی صادقانه خالی از پیچیدگی است او هیچ گاه مسائل معمولی زندگی را پیچیده جلوه نمی دهد،
بلکه با صداقتی دوست داشتنی آن را در آیینه تمام نمای داستانهایش منعکس می کند.
معرفی نویسنده:
چخوف در ۲۹ ژانویهٔ ۱۸۶۰ در شهر تاگانروگ، در جنوب روسیه، شمال قفقاز، در ساحل دریای آزوف به دنیا آمد.
پدربزرگ پدریاش در مِلک کُنت چرتکف، مالک استان وارنشسکایا، سرف بود.
او توانست آزادی خود و خانواده خود را بخرد.
پدرش مغازهٔ خواربارفروشی داشت.
او مرد مذهبی خشنی بود و فرزندانش را تنبیه بدنی میکرد.
روزهای یکشنبه پسرانش را مجبور میکرد به کلیسا بروند و در گروه همسرایانی که خودش تشکیل داده بود آواز بخوانند.
اگر اندکی ابراز نارضایتی میکردند آنها را با چوب تنبه میکرد.
چخوف در نیمهٔ سال ۱۸۸۰ تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتهٔ پزشکی در دانشگاه مسکو آغاز کرد.
در همین سال نخستین مطلب او چاپ شد. برای همین این سال را مبدأ تاریخی آغاز نویسندگی چخوف برمیشمارند.
او در سالهای ۱۸۸۰ تا ۱۸۸۴ علاوه برآموختن پزشکی در دانشگاه مسکو با نامهای مستعار به نوشتن بیوقفهٔ داستان و طنز در مجلههای فکاهی مشغول بود.
و از درآمد حاصل از آن زندگی مادر، خواهر و برادراناش را تأمین میکرد.
او در ۱۸۸۴ به عنوان پزشک فارغالتحصیل شد و در شهر واسکرسنسک، نزدیک مسکو، به طبابت پرداخت.
اولین مجموعه داستاناش با نام قصههای ملپامن در همین سال منتشر شد و اولین نقدها دربارهٔ او نوشته شد.
در دسامبر همین سال هنگامی که چخوف ۲۴ساله بود اولین خلطهای خونی که نشان از بیماری مهلک سل داشت مشاهده شد.
چخوف در ۱۶ ژوئن ۱۹۰۴ بههمراه همسرش اولگا کنیپر برای معالجه به آلمان استراحتگاه بادنوایلر رفت.
در این استراحتگاه حال او بهتر میشود اما این بهبودی زیاد طول نمیکشد و روزبهروز حال او وخیمتر میشود.
اولگا کنیپر در خاطرات خود شرح دقیقی از روزها و آخرین ساعات زندگی چخوف نوشتهاست.
اولگا در خاطراتاش مینویسد: «دکتر او را آرام کرد. سرنگی برداشت و کامفور تزریق کرد؛
و بعد دستور شامپاین داد. آنتون یک گیلاس پر برداشت.
مزهمزه کرد و لبخندی به من زد و گفت «خیلی وقت است شامپاین نخوردهام.» آن را لاجرعه سرکشید.
به آرامی به طرف چپ دراز کشید و من فقط توانستم به سویش بدوم و رویش خم شوم و صدایش کنم.
اما او دیگر نفس نمیکشید.
لینک های مفید