توضیحات
درباره ی کتاب:
کتاب دو تا خفن :
«مایلز مورفی» بین دوستاش خییییلی معروفه. میدونی به چی؟ به اینکه خفنترین و حقهبازترین بچهی مدرسهست.
حالا هم که داره میره به مدرسهی جدیدش توی شهرِ کسلکنندهی «یانی ولی»، خیالش راحته که بازم میتونه سردستهی همهی خفنا باشه …
اما … صبر کنید.انگار توی این مدرسهی جدید، یکی دیگه هست که سردستهی خفناست و کارشم خیلی درسته.
فکرشو بکن.دو تا خفن بخورن به پُست هم و بخوان به همدیگه ثابت کنن کی خفنتره.
چه اتفاقا و ماجراهای بامزهای این وسط پیش بیاد و ما رو حسابی بخندونه.
مقدمه ی کتاب دو تا خفن:
مقدمه ی یک کودک ناشر!
خواهش می کنم بزرگ نشید!
از متن کتاب دو تا خفن :
پاسی از شب گذشته بود و مایلــز دور تا دور اتاقش رو با قدم هاش متر کرده بود .
زیادی بزرگ بود. دیوارا زیادی سفید بودن. همه جا پر از جعبه بود.
الن باید خواب باشه ولی بیداره چون اتاقش اصلا خوب نیست .
و خونه شـونم اصلا خـوب نیسـت و حیاطشـونم اصلا
خـوب نیسـت.
واسه مایلز اتاقای بزرگ و خونه و حساط هیچ اهمیتی نداشتن
آخه این کجاش یه شروع تازه بود؟
حتی یه شروع گند هم نبود.
آباژور رو جعبه رو خاموش کرد و رفت بخوابه. خوابش نمی برد .آخه قبلنا توو اتاق قبلیش از پنجره صدای موج دریا میومد و آروم آروم چرتش می گرفت.
دوباره از تختش بلند شد و پنجره رو وا کرد . یکجا اون دور دورا صدای مووووی یه گاو اومد.
هوای بیرون اتاق قبلیش بوی دریا میداد اما اینجا همه چی بوی گاو میداد.
امروز که روز خوبی نبود.ولی حتما فردا روز بدتری بود. فردا مدرسه ش شروع میشد.
مایلز با ترس و لرز رفت بخوابه.
مایلز با ترس و لرز از خواب پرید ….
چشماشو باز کرد و به سقف خیره شد.
دیشب خوای دیده بود که همه ی اینا کابوسن و الانم آرزو میکرد کاش همه چی یه خواب باشه.