توضیحات
کتاب شاهکار اثر امیل زولا
معرفی کتـاب :
کتاب شاهکار اثر امیل زولا داستان مرد جوان نقاشی است که در یک شب بارانی با دختری روبرو می شود که در باران مانده و پناهی ندارد
او را به خانه می برد و صبحگاه دختر از خانه اش می رود در تمام این مدت کلود نقاش دختر را از یاد نمی برد
و دختر هم اورا ، کلود که تمام تلاشش خلق شاهکاری در نقاشی است
معرفی نویسنده :
امیل ادوارد شارل آنتوان زولا در دوم آوریل سال ۱۸۴۰ در شماره دهم خیابان سن ژوزف پاریس از پدری ایتالیایی و مادری فرانسوی به دنیا آمد. او تنها پسر خانواده بود.
پدرش فرانسوا زولا اهل ونیز و مادرش امیلی اوبر اهل دوردان بود.
زولا از همان آغاز جوانی شیفتهی ادبیات بود.
او مطالعاتش را افزایش داد و خیلی زود نوشتن را بهعنوان شغل برگزید.
او از سنین کودکی نویسندگی را شغل واقعی خود میدانست.
در شش سالگی رمانی دربارهی جنگهای صلیبی نوشت. پل سزان و ژان باپتیستن بای، دوستان دوران کودکیاش، نخستین خوانندگانش بودند.
او چندین بار در نامهنگاریهای خود به آنان گفته بود که روزی نویسندهی بزرگی خواهد شد.
قبل از دستیابی به موفقیت به عنوان نویسنده، زولا به عنوان کارمند در شرکت حمل و نقل کار میکرد
و سپس در بخش فروش برای یک ناشر.
وی همچنین برای روزنامههای سیاسی مطلب مینوشت. به عنوان یک خبرنگار سیاسی زولا نفرتش را از ناپلئون سوم، که از موقعیتش سوء استفاده میکرد مخفی نکرد.
امیل زولا در سال ۱۸۶۷ و هنگامی که در کار روزنامهنگاری بود، نخستین رمانش را منتشر کرد.
زولا با انتشار این رمان که ترز راکن نام داشت توانست خود را به عنوان نویسندهای توانمند معرفی کند.
رمان حکایت زنی به نام ترز را روایت میکند که با همدستی مردی که عاشق اوست، شوهرش را میکشد و سپس هر دو خود را در برابر دیدگان مادر شوهر ترز به آتش میکشند.
امیل زولا در تاریخ ۲۹ سپتامبر ۱۹۰۲ بر اثر مسمومیت با منوکسید کربن و خفگی ناشی از آن در پاریس درگذشت.
قسمتی از کتاب:
کتاب پسر عموپون اثر اونوره دوبالزاک :حدود ساعت سه بعدازظهر، در ماه اکتبر، سال ۱۸۴۴،
مردى با حدود شصت سال سن، که بسیار مسنتر از سنش به نظر مىرسید،
مانند جانورى که در پى شکار زمین را بو مىکشد، ب
ا سرى فروافکنده، طول بولوار دز ایتالین را مىپیمود،
لبهایش حالت مکارانهاى داشتند،
مانند یک تاجر که هماکنون از نتیجه یک کار عالى فارغ شده،
یا مانند پسرى از خود راضى، در حالىکه از اتاق پذیرایى خانمى بیرون مىآید.
فقط در پاریس است که مىتوان بزرگترین تجلى حالتهاى نمایان از رضایت شخصى را در وجود مردى دید.
با دیدن این مرد، آنان که تمام روز روى صندلىها نشستهاند و حس خوشایندى از تجزیه و تحلیل عابرین دارند
اما براى به جنبش درآوردن چهره همین پاریسى بر روى همه صحنههاى ممکن دلزده و بىاعتنا باقى مىمانند،
لازم است کنجکاوى و چیزى عجیب و چُست و چالاک پدید آورد،
پاریسىها، که بر همه صحنههاى ممکن دلزده و بىتفاوت باقى مىمانند،
چیزى عجیب لازم دارند که آن کنجکاوى سریع و شگفت را در آنها پدید آورد.