کتاب عقاید یک دلقک اثر هاینریش بل نشر ماهی


ویژگی‌های محصول
  • ناشر:  ماهی
  • مولف:  
  • مترجم:  سپاس ریوندی
  • نوع جلد:  شومیز
  • گروه بندی سنی:  بزرگسال
  • اندازه:  رقعی
+ بیشتر

220,000 تومان

موجود در انبار

  • گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
  • آماده ارسال از انبار

توضیحات

کتاب عقاید یک دلقک اثر هاینریش بل

معرفی کتـاب :

کتاب عقاید یک دلقک اثر هاینریش بل به ترجمه ی سپاس ریوندی و چاپ انتشارات ماهی.

هاینریش بل،نویسنده آلمانی و از چهره های عدالت جو در ادبیات این کشور است .او در سال ۱۹۱۷ متولد شد و سال ۱۹۸۵ درگذشت.

نویسنده در کتاب پیش رو،  پنهان پشت چهره ی یک دلقک، بسیار زیرکانه به انتقاد از مسائل اجتماعی جامعه خود پرداخته است.

معرفی نویسنده :

هاینریش بل ۲۱ دسامبر ۱۹۱۷ در شهر کلن به دنیا آمد.

در بیست سالگی پس از اخذ دیپلم در یک کتابفروشی مشغول به کار شد.

اما سال بعد از آن هم‌زمان با آغاز جنگ جهانی دوم به خدمت سربازی فراخوانده شد و تا سال ۱۹۴۵ را در جبهه‌های جنگ به سربرد.

با این‌که خانواده‌اش با نازی‌ها و حزب ناسیونال سوسیالیسم مخالف بودند، او در ابتدا با آن‌ها همدلی داشت.

نامه‌هایی که بل از جبههٔ جنگ به دوست دختر و همسر آینده‌اش، آنه ماری می‌نوشت، به خوبی این مدعا را اثبات می‌کند.

اما پس از زخمی شدن در جبههٔ شرق، دیدگاهش تغییر یافت.
هاینریش بل در طول جنگ چند بار زخمی شد،

در آنجا به دست آمریکایی‌ها دستگیر شد.

پس از آن‌که سرانجام از زندان آمریکایی‌ها آزاد شد، با همسرش در شهر کلن، اقامت گزید.

او در سال ۱۹۴۲ با آن ماری سش ازدواج کرد .

پس از جنگ به تحصیل در رشته زبان و ادبیات آلمانی پرداخت.

در این زمان برای تأمین خرج تحصیل و زندگی در مغازه نجاری برادرش کار می‌کرد.

در سال ۱۹۵۰ به عنوان مسئول سرشماری آپارتمان‌ها و ساختمان‌ها در اداره آمار مشغول به کار شد.

در سال ۱۹۴۷ اولین داستان‌های خود را به چاپ رسانید و با چاپ داستان قطار به موقع رسید، در سال ۱۹۴۹، به شهرت رسید؛

در ۱۹۷۱ ریاست انجمن قلم آلمان را به عهده گرفت. او همچنین تا سال ۱۹۷۴ ریاست انجمن بین‌المللی قلم را پذیرفت.

او در سال ۱۹۷۲ توانست به عنوان دومین آلمانی، بعد از توماس مان، جایزه ادبی نوبل را از آن خود کند.

هاینریش بل خروج خود و همسرش را از کلیسای کاتولیک، در سال ۱۹۷۶، اعلام کرد.

او در ۱۶ ژوئیه ۱۹۸۵ از دنیا رفت و جسد او در نزدیکی زادگاهش به خاک سپرده شد.

قسمت هایی از کتاب:

وقتی داشتم تخته گاز از خیابان کوبلنتس پایین می رفتم، دنبال یکی از آن ماشین های جماعت وزیر و وکیل بودم تا بهش خط بیندازم.

ماشین مامان رینگ های برجسته ای داشت که با آن می شد به ماشین های دیگر خط انداخت.

ولی صبح به آن زودی هیچ وزیری توی خیابان نبود.

به لئو گفتم: «حالا جدی می خواهی بروی سربازی؟»

سرخ شد و سری تکان داد و گفت: «با بچه های کلاس درباره اش صحبت کردیم. به این نتیجه رسیدیم که این کار خدمت به دموکراسی است.»

گفتم: «خیلی خب، برو هر غلطی دلت می خواهد بکن. بعضی وقت ها تاسف می خورم که مشمول خدمت نیستم.»

لئو پرسان به طرف من چرخید، ولی وقتی خواستم نگاهش کنم، رویش را برگرداند.

پرسید: «چرا؟» گفتم: «چون دلم می خواهد دوباره آن سرگردی را ببینم که مدتی پیش ما لنگر انداخته بود و می خواست خانم وینکن را بکشد.

لابد تاحالا سرهنگی تیمساری چیزی شده.»

5/5 (1 نظر)

توضیحات تکمیلی

ناشر

ماهی

مولف

مترجم

سپاس ریوندی

نوع جلد

شومیز

گروه بندی سنی

بزرگسال

اندازه

رقعی

گروه بندی موضوعی

داستان بزرگسال, داستان و رمان خارجی

شما شاید این را هم دوست داشته باشید