توضیحات
معرفی کتـاب :
کتاب قلعهی قرمز من
ذهن روبی همیشه پر از فکرهای تازه است. معمولاً برادرهای روبی، فکرها و ایدههای خلاقانهی او را جدی نمیگیرند و از کنار آن بیتفاوت عبور میکنند. یک روز روبی تعدادی تختهچوب قدیمی پیدا میکند و تصمیم میگیرد با آنها چیزی بسازد. آن روز هم مثل همیشه او از برادرهایش میخواهد در ساختن قلعه به او کمک کنند، اما آنها باز هم مسخرهاش میکنند و میگویند او نمیتواند چیزی بسازد! روبی هم در جواب میگوید: «خُب یاد میگیرم.» و دستبهکار میشود.
لینک های مفید
در ویکی پدیا بخوانیم: