توضیحات
درباره کتاب:
کتاب قلعه ی جادوگر ها : نور با شکوه خورشید به جزیره ی اژدهاها می تابید.
نارگیل و دوستانش از روزهای زیبای ساحلی که پیش رو داشتند خوشحال بودند.
اما ناگهان سر و کله ی گولا جادوگر آب و هوا پیدا شد و هوای جزیره را رگباری و طوفان تگرگی کرد.
اگر هم کسی اعتراضی داشت ممکن بود فوری به یک دانه ی تگرگ تبدیل شود.
راه حلش فقط کلک های اژدهایی بود.
آیا نارگیل می تواند جادوگر پیر را با کمک لیموناد شیرین فکر و قسم جارو از آن جا دور کند؟
از متن کتاب:
ماتیلدا راست می گفت آن چیز عجیب دور خودش می چرخید و موج درست می کرد.
حالا دیگر نگاه همه به آن بود.
ماگنوس و میته هم مات و مبهوت از زیر چتر آفتابی شان به آن نگاه می کردند.
یک دفعه هوا بادبی شد.
باد اولش خیلی آرام بود.
بعد تند و تندتر شد.
انگار می خواست چتر آن ها را با خودش ببرد..
ماگنوس چتر را محکم گرفت و به نارگیل گفت:”جمع کن برویم . این یک گردباد خطرناک است.”
کتاب قلعه ی جادوگر ها