توضیحات
درباره ی کتاب:
کتاب ماکاموشی ۱۵ :آنقدر برای رسیدن کریسمس هیجانزده بودم که حتی جیرم هم درنمیآمد!
قرار بود بهترین مهمانی کریسمس در خانهی من برگزار شود. ولی در یک چشمبههمزدن مصیبت بر سرم هوار شد. پنجهام به دمم گیر کرد و سر از بیمارستان درآوردم. بعد هم سوراخموشم آتش گرفت! گندپنیرش بزنند، عجب کریسمس وحشتناکی!
متن کتاب:
حلقههای گل و برگ با شاخههای توت، اتاقنشیمنم را آراسته بودند و بله، صدالبته یک درخت کریسمس هم داشتم. آن سال زیباترین درخت کاج بازار را خریده بودم، خوشگلترین کاجی که قدوقوارهاش هم به سوراخموشم میخورد. حتی ریشههایش هم هنوز به تنهاش آویزان بودند! بله، شاید وقتی کریسمس تمام میشد، میکاشتمش توی باغچهی خانهام. ولی آن موقع با تکهپنیرهای پلاستیکی تزیینش کرده بودم.
کتاب ماکاموشی ۱۵