کتاب آدم های چهار باغ اثر محمد علی خدایی نشر چشمه


ویژگی‌های محصول
  • ناشر:  نشر چشمه
  • مولف:  
  • نوع جلد:  شومیز
  • گروه بندی سنی:  بزرگسال, رمان فارسی
  • اندازه:  رقعی
  • گروه بندی موضوعی:  داستان بزرگسال, داستان و رمان فارسی
+ بیشتر

21,000 تومان

متاسفانه این کالا در حال حاضر موجود نیست. می‌توانید از طریق لیست پایین صفحه، از محصولات مشابه این کالا دیدن نمایید.

توضیحات





Untitled Document

کتاب آدم های چهار باغ اثر محمد علی خدایی نشر چشمه

معرفی کتاب

داستان‌های این کتاب هم مثل روایات کتاب نزدیک داستان او در اصفهان می‌گذرند. علی خدایی در اصفهان زندگی می‌کند و این شهر را بسیار دوست دارد. در کتاب‌هایش هم بیشتر از اصفهان می‌نویسد. کتاب هم که به گفته خودش ادای دینی است به شهر اصفهان.

آدم‌های چهارباغ چهل داستان کوتاه پیوسته است که چند شخصیت اصلی دارد. داستان‌های این کتاب قبلا به صورت دنباله‌دار در ۴۵ هفته در سال‌های ۹۶ تا ۹۷ در روزنامه اعتماد منتشر شده‌اند.

 

معرفی نویسنده :

خدایی فارغ‌التحصیل رشته علوم آزمایشگاهی از دانشگاه اصفهان است و در اصفهان سکونت دارد. دومین مجموعه داستان او با نام تمام زمستان مرا گرم کن در سال ۱۳۸۰ برنده جایزه هوشنگ گلشیری شد و در جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی عنوان «بهترین مجموعه داستان دهه ۸۰» را به دست آورد. در نظرسنجی روزنامه همشهری نیز که در سال ۱۳۹۰ با شرکت ۴ گروه نویسندگان، منتقدان، روزنامه‌نگاران و ناشران انجام شد، این مجموعه داستان در کنار زندگی مطابق خواسته تو پیش می‌رود نوشته امیرحسین خورشیدفر به عنوان بهترین مجموعه داستان دهه ۸۰ برگزیده شد. خدایی داور جایزه گلشیری نیز بوده‌است.

قسمتی از متن کتاب

در این روزهای پاییزی، در این روزهایی که چشم‌پزشک‌ها زیاد شده‌اند، آقای دکتر بی‌کار و کم‌مریض شده. صبح‌های زود که بچه‌ها دارند می‌روند مدرسه، او می‌آید کنار درِ چوبی زردشدهٔ بزرگ، لابه‌لای مغازه‌های پاساژطلا، می‌ایستد و چارباغ را تماشا می‌کند. درخت‌ها کم‌پشت‌تر شده‌اند. به فیروز وحدت می‌گوید «نمی‌شناسم‌شون. مُرده‌ند؟»

«کی آقای دکتر؟»

«درخت‌ها، دیگه نمی‌شناسم‌شون.»

در نیمه‌باز است و سگش، بارُن، پوزه را از لای در بیرون آورده. دکتر به آن طرف خیابان نگاه می‌کند و سرش را جلوعقب می‌برد. بی‌هوا می‌آید وسط پیاده‌رو. باز سرش را جلوعقب می‌کند. عینکش را برمی‌دارد، ها می‌کند، با گوشهٔ پیراهن پاک می‌کند و دوباره به چشم می‌زند.

«ناین. ناین. پیر شدم.»

ساعت ده، فیروز وحدت در می‌زند. طول می‌کشد تا دکتر بیاید دم‌در. در را باز می‌کند، یک ردیف بلیت اعانهٔ ملی با رقم آخرهای صفر تا نُه را که برایش آورده می‌گیرد. فیروز مجله‌های خارجی را هم آورده. بارُن آن‌ها را به دندان می‌گیرد.

«جدیده.»

«می‌دونم. تو رادیو گفت.»

نقد کتاب در goodreads

سایر رمان های فارسی در فروشگاه تی کتاب


0/5 (0 نظر)

توضیحات تکمیلی

ناشر

نشر چشمه

مولف

نوع جلد

شومیز

گروه بندی سنی

بزرگسال, رمان فارسی

اندازه

رقعی

گروه بندی موضوعی

داستان بزرگسال, داستان و رمان فارسی

شما شاید این را هم دوست داشته باشید